آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

آمیتیس خورشید زندگی من و باباش

هورااا فرشته کوچولو مستقل ایستاد

قند عسل مامان تا یکی دو هفته دیگه ده ماهه میشی یادش بخیر پارسال این موقع کجا بودی هم خودت و هم مامانی در سختی بودید    دو تا مروارید کوچولوی لثه پایینی ات بزرگتر شدن من منتظرم تا دندون بالایی هاتم در بیاد آخه میدونی همه می گن خیلی سخته شاید بی قراری این روزاتم به خاطر همین باشه راستی عزیز دلم بابایی تو رو سرپا نگه میداره و تو چند ثانیه به طور مستقل ایستاده می مونی ولی میترسی و سریع دست بابا رو میگیری     یه چیزی از هوش و استعدادت بهت بگم یکی دو ماه بیشتر نداشتی من بهت می گفتم ببئی چی می گه و اون شعر معروف ببئی رو برات می خوندم تمام حرکات سر منو تقلید می کردی و گاهی اوقات هم پیش دستی می کردی ...
20 تير 1390

عکس از خواب پریده امیتیس

گل سرخم این عکس رو یکی دو روز بعد از تولد درسا گرفتی از تولد برات تعریف کنم که چقدر بهت خوش گذشت اولش که رفتیم تو بغل همه چرخیدی بعدش هم اومدی کنار درسا و کلی باهم عکس گرفتید شمعها رو فوت کردی و کلی ذوق کردی و کادوها رو باهم باز کردید چیزی که خیلی توجه تو رو جلب کرد تزئینات تولد بود که از اول تا آخر به اونا نگاه می کردی بعدش هم خودت کادو درسا رو دادی مثل همیشه خانومانه موقع اومدن اصلا دلت نمی خواست که بیایی میدونی چی پوشیده بودی یه سارافون ساتن سفید مشکی که دامنش پفیه اینقدر خوشگله که نگو بهترینم غروب که اومدیم اینقدر خسته شده بودی که سریع خوابت برد و تا شب خوابیدی ...
20 تير 1390

دخملی کتاب می خونه

بهترینم دیشب مامانت رو به قول ... سورپرایز کردی کتابتو ورق می زدی و ادای خوندن کتابو می گرفتی و با خودن آ آ می گفتی اینقدر خندیدم که خدا بدونه  یه سوال ؟ مامانم تو چرا اینقدر از حمام می ترسی وقتی حمام می کنی به قول بابات انگار حقتو خوردن اینقدر گریه می کنی که آدم رو از کارش پشیمون میکنی من که حسابی دست و پامو گم می کنم کوچیک تر که بودی گریه نمی کردی تو رو خدا اگه کسی می دونه منو راهنمایی کنه . ...
16 تير 1390

زندگی مامان و بابا

دردونه من یه استوانه هوش برات گرفتم تا بتونی در مورد ریختن شکلها داخلش فکر کنی البته این برای 1 تا 4 ساله هاست ولی تو اونقدر باهوشی که مطمئنم تا یکی دو ماه دیگه میتونی انجامش بدی . تازه یاد گرفتی تاتی می کنی و چقدر ذوق میکنی ماها تشویقت کنیم خوشگلی کتابهاتو هم پاره میکنی به خصوص کتاب عسلی دندوناتو موش خورده رو پاره پاره کردی راستی تا حالا هم که از ماست بدت می اومد حالا عاشق ماست شدی ... یه دو سه هفته است هرچی بهت می گم تکرار می کنی می خوام یه دفتر بیارم و روش کلمه و حروف بنویسم و بلند بگم و تو تکرار کنی می خوام تو یه نابغه بشی و دارم تمام انرژیمو روی این قضیه میذارم . تاب تابو تازه یاد گرفتی ولی دس دسی رو دو سه ماهه انجام مید...
16 تير 1390